حرم الشهدا

فریاد ذهنم

اینایی که اینجا مینویسم چیزهاییه که مونده تو دلم...

وشاید حربه ای باشه واسه فریاد زدن ذهنیاتم...

میدونی "سیـــــد" شوق یه چیزیه...هنر یه چیزی...

همه ی ما شوق شهادت داریم ولی هنرشو نداریم...

واسه همینه وقتی میام کنارت فریاد میکنم دلتنگیامو...

حالا منِ وامونده ی جامونده...

این روزا فرار میکنم از بارون...شایدم بارون اشکام فرار میکنه از ابر دلتنگیام...

راستی گفتم بارون..چقد قشنگ شدی زیر بارون...

چقد نگاهت زیر بارون زیباتره...

چقد قدم زدن تو حرم الشهدا رو زیر بارون دوس دارم...

این شعر زیر بارون زمزمه ی نبض عاشقیامه...:

"به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم
شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده
به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایم
اگرچه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه در کنار توایم
فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه توست
«کرم نما و فرود آ که خانه، خانه توست"

116

******

مضطر نوشت:**آرام بخواب برادر...باز هم کبوتر ها عاشق میشوند...

** آسمان دل من باز ابریست...شبنم اشک زچشمم جاریست...

**کاروان رفت و به جا ماندم من ...به خدا مرغ دلم دریاییست...

**هم قدم بودن با تو چقدر خوب است...در کوچه پس کوچه های این شهر...یعنی میشود..؟!

**آقــــای دل های ما..آمده ایم تا دستان ناتوانمان را سوی محراب دلتــــان  خریداری کنید..

آقــــای ما, خریدار دل گنهکارمان هستید؟؟؟؟؟در  پناه مادرم زهرا(س)...

**شهدا العفـــــــــــــو...


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ چهارشنبه 90/8/25 ÓÇÚÊ 11:18 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر